قلبي كه از بودن آن باخبر است و قلبي كه از حضورش بيخبر.
قلبي كه از آن باخبر است، همان قلبي است كه در سينه ميتپد.
همان كه گاهي ميشكند؛
گاهي ميگيرد و گاهي ميسوزد
گاهي سنگ ميشود و سخت و سياه
و گاهي هم از دست ميرود ...
با اين دل است كه عاشق ميشويم
با اين دل است كه نفرين ميكنيم
و گاهي وقتها هم كينه ميورزيم ...
اما قلب ديگري هم هست؛ قلبي كه از بودنش بيخبريم.
اين قلب اما در سينه، جا نميشود
و به جاي اين كه بتپد، ... ميوزد و ميبارد و ميگيرد و ميتابد
اين قلب نه ميشكند و نه ميسوزد و نه ميگيرد.
سياه و سنگ هم نميشود
از دست هم نميرود
زلال است و جاري
مثل رود و نسيم
و آن قدر سبك است كه هيچ وقت هيچ جا نميماند
بالا ميرود و بالا ميرود و بين زمين و ملكوت ميرقصد
اين همان قلب است كه وقتي تو نفرين ميكني، او دعا ميكند
وقتي تو ميرنجي، او ميبخشد
اين قلب كار خودش را ميكند
نه به احساست كاري دارد نه به تعلّقت
نه به آن چه ميگويي؛ نه به آن چه ميخواهي
و آدمها به خاطر همين دوستداشتنياند
به خاطر قلب ديگرشان
به خاطر قلبي كه از بودنش بيخبرند ...
یادتان باشد که زمان شما محدود است ........
پلک زدن و رابطه آن با بیتوجهی
192579 بازدید
67 بازدید امروز
148 بازدید دیروز
615 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian